تجربه های تازه

کار نیکو کردن از پر کردن است .

به نام خدا  دوشنبه در مدرسه ما آش نذری پخته بودند . همه بچه ها غوغا می کردند . وقتی که آش را آوردند ، یکی از دوستانم به نام " متین عجم " که از روزهای قبل همکلاسی ها به او از روی مسخره بازی می گفتند : "لجن" با خودش یک شیشه کشک آورده بود . من هیچوقت او را  لجن صدا نزده بودم چون از بی ادبی خوشم نمی آید . همه بچه ها از او می خواستند که بهشان کشک بدهد اما او می گفت : شما مرا مسخره کرده اید و من به شما کشک نمی دهم . وقتی من از او کشک خواستم گفت : حتما ، چون من او را مسخره نمی کردم . به او گفتم با کشک یک دایره روی بشقاب آش من بکشد . او هم این کار را کرد . بعد آقای ورزش با یک کشک خشک آمد و یک تکه کشک وسط دایره قبلی گذاشت که خیلی جالب ش...
13 دی 1392

فیزیک

سلام  امروز با بابام رفته بودیم همایش فیزیک . وقتی که توی راه بودیم من خورشید رو دیدم که داشت غروب می کرد . از بابام پرسیدم چرا خورشید که غروب می کنه قرمزه اما وسط آسمان سفیده ؟  بابام گفت : وقتی رسیدیم همایش همین سوال رو بپرس . چون اونجا همه فیزیک بلد هستند و به تو جواب می دن . رفتیم همایش و آخر های سخنرانی ها بابام به من گفت : این آقایی که کنارت نشسته سرگروه همه این معلم های فیزیک است و سوالت رو از ایشان بپرس . من هم پرسیدم . آقای عتیقی هم جواب داد و یک آزمایش گفت که توی خونه انجام بدم . خیلی خوب بود البته تمام حرف های اون آقا رو نفهمیدم اما خوب بود . بابام میگه : بزرگتر بشی میفهمی . تو هنوز یه بچه کوچووووولوووووو هستی ! ...
21 آذر 1392
1